A Conversation With Screenwrting Coach / Robert Mckee
ترجمه: محسن وارثی
زمانی كه نیاز است مدیران مخاطب خود را ترغیب كنند اغلبشان میكوشند با بازگویی وقایع، آمارها و كمی هم نقلوقول از مقامات، این كار را انجام دهند. به سخن دیگر، به «زبان خاص شركت» یعنی ابزارهای سخنوری كه آموختهاند، متوسل میشوند. رابرت مككی، مدرس مشهور فیلمنامهنویسی جهان، در مصاحبه با هاروارد بیزینس ریویو خاطرنشان میكند كه مدیران میتوانند به گونهای بسیار عمیقتر (و در نهایت نافذتر) توجه مردم را به خود جلب كنند، مشروط به اینكه از اسلایدهای پاورپوینت و یادداشتهای خود دست برداشته و بیامورند كه برای آنان داستانهای خوب تعریف كنند.
ما انسانها تجربیات خود را از طریق داستانها معنا میبخشیم. اما قصهگویی خوب شدن دشوار است. این كار مستلزم داشتن قدرت تخیل و درك چیزهایی است كه یك داستان را ارزشمند میسازند. تمام داستانهای عالی به تضاد میان انتظارات ذهنی و واقعیت عینی میپردازند. آنها زورآزمایی قهرمان داستان با نیروهای معارض را به تصویر میكشند، نه یك تابلوی امیدبخش از نتایجی كه انتظارات (آرزوها) او را برآورده میسازند كه هیچكس باور نمیكند.
مدیرعامل یك تشكیلات بیوتكنولوژی را در نظر گیرید كه تركیب شیمیایی جدیدی برای جلوگیری از حملات قلبی كشف كرده است. او میتواند با نشان دادن تخمینهای بازار، طرح تجاری و سناریوهای فرضی خوشبینانه برای سرمایهگذاران بازارگرمی كند. یا اینكه با تعریف یك داستان راجع به پدرش كه در اثر حمله قلبی فوت كرده، درگیریهای بعدیش با معارضان مختلف (طبیعت، سازمان غذا و دارو و رقیبان بالقوه) برای عرضه كردن یك آزمایش ویژه ارزانقیمت به بازار كه ممكن بود از مرگ پدرش جلوگیری كند، آنان را مسحور كند. داستانسرایان خوب لزوماً رهبران خوبی نیستند، اما باهم ویژگیهای مشترك مشخصی دارند. هر دو خودآگاهاند و شكاك و میدانند كه تمام مردم (و سازمانها) نقاب به صورت میزنند. داستانهای جذابی میتوان در پشت این نقابها یافت.