ترجمه: دکتر عبدالرضا رضایی نژاد
به كمك يك رشته غيربازرگاني ميتوان چارچوب سودمندي براي انديشيدن در مسائل كهنه به روشي نو فراهم ساخت. براي مثال، آناني كه در زمينه مديريت پژوهش ميكنند، مشتاقانه از علوم گوناگون براي تبيين رفتار سازماني انسانها و راهبردهاي كسبوكار كمك ميگيرند. روانشناسي فرگشت (تكامل) و زيستشناسي، به ويژه، منابع الهامبخشي هستند. ولي پرسش مهم اين است كه چنين اقداماتي تا چه حد رواست؟
دانشمند زيستشناسي فرگشت، ريچارد داوكينز، بخش عمدهاي از دوران فعاليت كاري خود را در شناساندن علم به همگان صرف كرده است. وي 20 سال پيش با انتشار كتاب ژن خودخواه، پايههاي اين باور همگاني را كه ميگويد «فرگشت (تكامل) به ناچار در جهت خود-فداسازي و نوعپرستي به منظور انتخاب اصلح است» به لرزه در آورد. وي به تازگي در گفتگويي با خانم دايان كوتو سردبير ارشد هاروارد بيزينس ريويو، نقش علم در زندگي عادي بشر و پارهاي از برداشتهاي نادرست مردم از فرضيههاي مهم را مورد بحث قرار داده است. او به ويژه مشت كساني را باز ميكند كه گمان دارند بسياري از رفتارهاي انساني از پيش برنامهريزي شدهاند و برخي از افسانههاي جاري در باره نقشه ژنتيكي انسان را روشن ميسازد.
به عقيده داوكينز، بسياري از ترسهاي موجود در باره عواقب دستكاري ژنها بيپايه است. او ميگويد: «انسان از هزاران سال پيش بدون هيچگونه پيامد ناگوار به چنين اقداماتي دست ميزده است.» داوكينز به تجربه هزار ساله پرورش ذرت و رساندن بلال آن از چند اينچ به يك فوت اشاره ميكند و آن را تغييري در حد ساختن «فرانكنشتين» ارزيابي مينمايد. وي همچنين از قضيه شركت مونسانتو، برخورد رسانههاي همگاني با آن ياد ميكند: «مشكل مونسانتو بيشتر ناشي از تبليغات ناروا و حتي بدخواهانه رسانهها (هر چند به صورت نهفته و غير مستقيم) بود كه مردم را با داستانهاي شگفتانگيز خود گمراه و هراسناك ساختند.»
داوكينز در نقش يكي از مدافعان وفادار «علم به عنوان محور و بهشت انديشههاي منطقي» به دستاندركاران كسبوكارها توصيه ميكند كه همسنگ زيباييهاي دانش، به محدوديتهاي آن هم توجه داشته باشند.