By Peter Senge/ Thomas W. Malone/ Deborah Ancona/ Wanda J. Orlikowski
نوشته: پيتر سنگه، توماس مالون، دبورا آنكونا و واندا اورليكوفسكی
ترجمه: دکتر محمدابراهیم محجوب
از مدیران بلندپایه امروزی توقع داریم گل بیخار باشند؛ برای هر گره ناگشودنی و پیچیده چارهای از آستین بركشند و پرجاذبه و صاحب علم غیب باشند تا بتوانند همگان را بهسوی دورنمایی بینقص از آینده بسیج كنند. ولی هیچ رهبری نمیتواند برای همگان همهچیز باشد.
نویسندگان میگویند، هنگام آن است كه كتاب افسانه رهبر كامل را ببندیم. آنان كه در فرادست نشستهاند باید در كنار توانمندیها، كاستیهای خویش را نیز ببینند. رهبران تنها هنگامی میتوانند كمبودهای خویش را با كمك دیگران پر كنند كه آنها را بشناسند. رهبر ناكامل این اعتماد و فروتنی را دارد كه توانمندیهای دیگران را در سراسر سازمان خویش بجوید و مجال درخشیدن به آنها بدهد.
پس از شش سال پژوهش درباره این موضوع، نویسندگان به سازوكاری مركب از چهار فرایند آشنایی، آمیزش، ژرفنگری و نویابی، برای گسترش رهبری در سراسر سازمان رسیدهاند. فرایند آشنایی، شناخت و تشریح بافتاری است كه سازمان و كاركنانش در آن سرگرم كار هستند. رهبر چیرهدست در این زمینه، میتواند زود چموخم هر وضعی را دریابد و آن را برای دیگران بازگو كند. فرایند دوم یعنی آمیزش، این است كه رهبر بتواند با پرسوجو (گوشجانسپردن به گفتههای دیگران)، همزبانی (بیان دیدگاههای خویش) و پیوند (شبكهای از دوستان كه بتوانند وی را در رسیدن به هدفهایش یاری دهند) با دیگران روابط استوار برقرار كند. مهارت سوم، یعنی ژرفنگری، نگارش تصویری زنده و پویا از آینده است كه نشان میدهد مجموعه سازمان دنبال پدیدآوردن چیست. مهارت نویابی هم بهمعنای یافتن راههای نو برای رسیدن به دورنمایی است كه سازمان برای رسیدن به آن گام برمیدارد.
كم پیدا میشود كسی كه در هر چهار مورد سرآمد باشد. از این رو رهبر نیاز حیاتی دارد كسانی را بیابد كه كاستیهای او را بپوشانند و مكمل توانمندیهای وی باشند. رهبری كه چنین نكند بار مسئولیتها را باید تنها بهدوش بكشد، آنهم روی لبه قایقی كه تعادل ندارد.