گروه محصولات

عنوان مقاله: در اسارت تارهای خود تنیده

گزيده مديريت 86

نوشته: شاهرخ افلاكي

آقای سپهری، مدیر فروش 45 ساله شرکت خوبان (تولیدکننده موادغذایی) که لیسانس اقتصاد دارد و ده سال است در این سمت در شرکت خوبان مشغول فعالیت است، از دیدن ابلاغ فوق روی تابلو اعلانات شرکت متعجب شد. مدت‏‌ها بود بحث تشکیل واحد بازاریابی در شرکت مطرح بود و حتی افرادی هم برای مدیریت آن نامزد شده بودند، اما چون در ماه‌‌های اخیر نه در جلسات مدیران و نه در جاهای دیگر با حضور مدیرعامل، بحثی در این باره مطرح نشده بود، تصور می‏کرد موضوع از دستورکار خارج شده است. اصولاً آقای سپهری دلیلی به تشکیل واحد مستقل بازاریابی نمی‏دید. معتقد بود، بخشی از کار‌های واحد فروش به فعالیت‌های بازاریابی مربوط است: «تبلیغات که در واحد ما متمرکز است، برنامه‏‌های فروش را نیز بچه‏‌های ما پیش می‏برند. پس چه نیازی به ایجاد واحد دیگری هست، این واحد جز این‏که هزینه شرکت را زیاد کند، تاثیری بر فعالیت‏‌های ما نخواهد گذاشت.» از این‏‌ها گذشته، سپهری انتظار داشت در تشکیل واحد بازاریابی مورد مشورت قرار گرفته و به‌عنوان کسی که سال‏‌ها مسئولیت فعالیت‌های این بخش را در قالب مدیریت واحد فروش به‌عهده داشته نظراتش موردتوجه قرار گیرد.

 طی روز‌های بعد، سپهری نگاه سنگین همکاران در واحد فروش و سایر واحد‌ها را احساس می‏کرد. در پاسخ به پرسش‌‌هایی که در رابطه با مدیر جدید و امکان انتقال بخشی از نیرو‌های واحد فروش به واحد تازه‌تاسیس از وی می‏شد، جز ابراز بی‌اطلاعی چیزی نداشت بگوید. با وجود احساس نامطلوبی که داشت سعی می‏کرد خیلی موضوع را بزرگ نکند. فکر کرد احتمالاً اشتباهی رخ داده است. رابطه او با مدیرعامل خیلی خوب است و دلیلی برای نگرانی وجود ندارد. با این حال، باز هم احساس نامطلوبی سراپای وجودش را دربر می‏گرفت
انصراف از نظر