ترجمه: دکتر مریم بیدمشگی پور
پس از تجربه شکست در تشکیل تیمهای بسکتبال، بیسبال و فوتبال در دبیرستان، نویسنده مقاله توانست مدیر دبیرستان را برای تشکیل یک تیم چوگان ترغیب کند، با اینکه میدانست هیچکس بیشتر از او درباره این ورزش اطلاعات ندارد. در نهایت توانست در این تیم ورزشی عملکرد بسیار خوبی داشته و کاپیتان تیم شود. او درس ارزشمندی از آن تجربه گرفت: فرصت چیزی است که خود ایجاد میکنید نه چیزی که منتظر آن میمانید.
این درس در زندگی کاری هم به کمک او آمده است. بهعنوان مثال، زمانی که شغلی نیمهوقت بهعنوان باربر در جریان نقلمکان یک شرکت انتشاراتی داشت بهصورت اتفاقی کار طراحی جلد یک کتاب به او داده شد. آشنایی با نرمافزارهای فتوشاپ و کوارک او را قادر ساخت بهسرعت کار طراحی را انجام داده و آن را در صف قضاوت قرار دهد. زمانی که ویراستار و گروهش نمونه کارها را بررسی کردند و کار او را بهعنوان بهترین انتخاب کردند، توانست کاری تماموقت در آن انتشاراتی بگیرد.
چند تجربه کاری کوچک در شرکتهای نوپا و بعد کار در گوگل به استون و دوست نزدیکش این امکان را داد تا ایده توییتر را ابداع کنند. کار او در شرکت تزریق روح انسانی به تکنولوژی و کمک به شکلدادن داستان شرکت برای جهان بیرون بود. (او طراح لوگوی پرنده شرکت بود).
آخرین پروژه پرمخاطره او شرکت جلیاینداستریز است که هفت نفر کارمند دارد و خود، مدیرعامل آن است. او در آنجا آموخته است مهمترین وظیفه مدیرعامل، ارتباط مداوم است.