سیستم سرمایهداری تحت محاصره است. در سالهای اخیر، کسبوکارها بهعنوان عامل اصلی مشکلات اجتماعی، زیستمحیطی و اقتصادی سرزنش شدهاند. دیدگاه عموم بر این است که شرکتها به قیمت ضرر جوامعشان سود میبرند. اعتماد به کسبوکارها به سطح پایینی نزول کرده و رهبران دولتها را به تنظیم خطمشیهایی هدایت میکند که مزیت رقابتی و رشد اقتصادی را تضعیف میکنند. كسبوكار گرفتار دورباطل شده است.
بيشتر مشكل به خود شركتها مربوط است كه گرفتار يك رويكرد باريكبين و مهجور شدهاند. آنها كه بر بهينهكردن عملكرد مالي كوتاهمدت متمركز شدهاند، نيازهاي رفعنشده بزرگتر بازار و اثرات وسيعتر آن بر موفقيت بلندمدت خود را ناديده گرفتهاند. شركتها چگونه میتوانند رفاه مشتریان، تقلیل منابع طبیعی ضروری برای کسبوکار، پایایی تامینکنندگان اصلی یا ضعف اقتصادی جوامعی که در آنها تولید کرده و میفروشند را نادیده گیرند؟
پورتر از دانشکده کسبوکار هاروراد و كرامر، مديرعامل شركت مشاورهاي عواقب اجتماعي اف.اس.جي ميگويند، نبايد اينطور باشد. شركتها اگر هدف خود را خلق ارزش مشترك يا بهعبارتي توليد ارزش اقتصادي بهنحوي كنند كه براي جامعه نيز با پرداختن به چالشها ارزش ايجاد كنند، ميتوانند دوباره جامعه و كسبوكار را آشتي دهند. رويكرد ارزش مشترك موفقيت شركت را با پيشرفت اجتماعي پيوند ميزند.
بنگاهها قادر به انجام اينكار با سه روش متمايز هستند: از طریق بازبينی محصولات و بازارها، تعريف دوباره بهرهوری در زنجيره ارزش و ايجاد مجموعههای پشتيبانی صنعتی در سایتهای شرکت. تعداد فزايندهاي از شرکتهایی که معروف به کاربرد رویکردهای واقعگرایانه در کسبوکار هستند، مثل جنرالالکتریک، گوگل، آی.بی.ام، اینتل، جانسون.اند.جانسون، نستله، یونیلیور و والمارت كه پیشتر تلاشهای مهمی را در جهت خلق ارزش مشترک با بازانگاری فاصله بین جامعه و عملکرد شرکت ایجاد کردهاند. براي مثال، نستله فرايند تهيه قهوه خود را بازسازي كرد و با كشاورزان كوچك فقيري همكاري كرد كه گرفتار چرخه بهرهوري پايين، كيفيت ضعيف و تنزل زيستمحيطي شده بودند. نستله درباره روشهاي كشاورزي نيز توصيه ارائه داد: به کشاورزان كمك كرد ذخيره گياهي، كود و آفتكش را تضمين كنند و شروع به پرداخت بهتر بابت دانههاي باكيفيتتر كرد. محصول و كيفيت بيشتر باعث افزايش درآمد کشاورزان شد. اثرات زيستمحيطي كاهش يافت و اين باعث تضمين عرضه قهوه خوب توسط نستله شد.
ارزش مشترك قادر به شكلدهي دوباره به سرمايهداري و رابطه آن با جامعه است. بهعلاوه ميتواند موج بعدي رشد نوآوري و بهرهوري را در اقتصاد جهاني هدايت كند، چرا كه مديران چشم خود را به روي نيازهايي كه بايد رفع شوند، بازارهايي كه بايد تامين شوند و هزينه مشكلات اجتماعي و مزيت رقابتي حاصله ميگشايند. اما درك ما از ارزش مشترك هنوز در مراحل آغازین است. دستيابي به آن نيازمند اين است كه مديران مهارتها و دانش جديدي كسب كنند و دولتها روش قانونگذاري منتهي به ارزش مشترك را بيازموزند و خلاف آن عمل نكنند.