ترجمه: دکتر عبدالرضا رضایی نژاد
اگر رهبری امری فردی است، پس تجربه فردی باید از ارزش بالایی برخوردار باشد. با در نظر داشتن این مطلب، سردبیران ماهنامه هاروارد بیزنس ریویو، در پی رهبران در حوزههای كسبوكار، دانشگاهی و هنری افتادند تا از بهترین و بدترین تجربههای آموزنده آنها جویا شوند.
هر یك از 17 پاسخ دریافتی، ویژه و بیهمتا هستند، ولی رگههایی مشترك در همه آنها به چشم میخورد. اغلب آنها یادآوری كردهاند كه پدر، مادر، یا هر دو، در آموزش اصول برجسته رهبری، نخستین آموزگار آنها بودهاند. برخی، خطاهای خود را نمونه رهبری بد معرفی كردهاند. پارهای از رهبران، تجربههای دوران خدمت نظاموظیفه یا میدانهای ورزشی مدرسه را كارساز دانستهاند. گروهی نیز از آموختههای نهضتهای اجتماعی دهه 1960 (خیزشهای دانشجویی در غرب) یاد كردهاند.
مایكل آیزنر، مدیرعامل شركت دیسنی از مدیر دبیرستان خود (مردی كه حتی دوستش نداشته است) به عنوان آموزگارش در نشان دادن اهمیت برتری، كوشش در راه رسیدن بدان و نیفتادن در دام كمالخواهی مستمر یاد میكند. بن برادلی، سردبیر پیشین روزنامه واشنگتن پست میگوید كه از دوران خدمت نظام به عنوان افسری جوان بر عرشه یكی از ناوشكنهای جنگ دوم جهانی، آموخته است كه استخدام افراد برجسته و برتر، چه ارزش والایی دارد. آن مالكاهی مدیرعامل زیراكس و فرانسیس كالینز، مدیر موسسه ملی پژوهش در ژنشناسی انسانی، پی بردن به اهمیت وفاق و خشنودی همگانی را مدیون پدر و مادر خود هستند. مالك شركت سمكو، ریكاردو سملر، افزون بر خشنودی همگانی، تفویض اختیار به كاركنان را سازنده میداند كه از لوییس كارول آموخته است.
آنچه را این داستانها رویهمرفته بازگو میكنند، این است كه رهبری را باید در عمل نشان داد. باید نمونههای درست را دید، بیش از آنكه درباره آنها شنید.