علم شناخت[1] یکی از علوم نوین و نوپدید در جهان علوم است. این علم که در دهه 1950 متولد شده، علمی است میانرشتهای کهچگونگی تفکر و فرایندهای آن را مورد مطالعه قرار میدهد. این علم درصدد است دریابد شناخت چیست؟ چه میکند؟ و چگونه کار میکند؟ علم شناخت شامل تحقیقات در زمینه هوش و رفتار آدمی است و به بررسی چگونگی فرایند شکلگیری اطلاعات و انتقال آن در سیستمها و شبکههای عصبی میپردازد. به بیانی ساده، هدف علم شناخت این است که دریابد ذهن آدمی چگونه کار میکند.
علم شناخت زمانی متولد شد که علوم روانشناسی، مردمشناسی و زبانشناسی به بازتعریف خود پرداختند و علومی چون علم کامپیوتر و علم عصبشناختی[2] پا به جهان علوم گذاشتند. در واقع، علم شناخت زمانی پا گرفت که دانشمندان از رشتههای مختلف علمی مشابهتهایی بین تئوریهای چگونگی عملکرد ذهن انسان و تئوریهای فرایند شکلگیری و انتقال اطلاعات یافتند. در این مسیر، گام اول در سال 1976 توسط دانشگاه ام.آی.تی طی پروژهای موسوم به «علم عصبشناختی» برداشته شد و در گام بعدی، آن را «علم شناخت» نامیدند تا علمی باشد که پلی بین مغز و ذهن انسان میزند.
علم شناخت از پژوهشهای میانرشتهای علومی نظیر روانشناسی، هوش مصنوعی، فلسفه، آموزش، عصبشناسی، زبانشناسی، مردمشناسی وجامعهشناسی سود میبرد. امروزه علم شناخت در کنار سه علم نوپدید دیگر یعنی فناوری اطلاعات، فناوری نانو و زیستفناوری[3] بهعنوان علوم نوینی شناخته میشوند که آینده زندگی بشر را رقم خواهند زد.
بیشک این علوم چنان گسترده و میانرشتهای هستند که تمام جنبههای زندگی بشر و همه علوم را تحت تاثیر خود قرار میدهند و در این میان علم مدیریت هم از این قاعده مستثنا نیست. برای پیشبینی چالشهای پیش روی علم مدیریت و مدیران لازم است تاثیر این علوم را بر همه گرایشهای گوناگون علم مدیریت مورد بررسی قرار گیرد. هدف این مقاله بازکردن دریچهای به شناسایی تاثیرهای علم شناخت و علم عصبشناختی بر رهبری و مدیریت سرمایههای انسانی است. باشد که پژوهشگران، صاحبنظران و اندیشمندان مدیریت کشورمان درهایی بزرگتر بر این منظر بگشایند.