By Michael Mccoby
نوشته: مايكل مك كابي
ترجمه: دكتر كامبيز حيدرزاده
در زمستان سال 2000، در اوج شكوفایی شركتهای دات كام، رهبران كسبوكار با اعتمادبه نفس و اطمینان ستارههای راك بر روی جلد مجلههای تایم, بیزنس ویك و اكونومیست ظاهر شدند. آنها نسبت به همتاهای ده یا بیست سال پیش خود كه از مطبوعات دوری میجستند و اظهار نظراتشان توسط روابط عمومی شركت شكل میگرفت, نسل جدیدی به شمار میرفتند.
مایكل مككابی، روانكاو و مردمشناس, در این اثر كلاسیك كه اولین بار در شماره ژانویه-فوریه سال 2000هاروارد بیزنس ریویو به چاپ رسید, بیان میدارد كه چنین عشقی به خودنمایی از چیزی سرچشمه میگیرد كه فروید آن را شخصیت خودشیفته نامیده است.
خودشیفتگان در زمانهای خاص و دورانی برای شركتها مناسب هستند كه نیاز به افراد پرشور و جسور برای هدایت به مسیرهای جدید وجود دارد. اما خودشیفتگان ممكن است با امتناع از گوشدادن به نصایح و هشدارهای مدیران خود، شركتها را به ورطه فاجعه سوق دهند. اما همیشه هم اینطور نیست كه گفته معروف اندی گروو «تنها پارانویها (بدگمانها) ماندگارند» همواره مصداق داشته باشد.
بیشتر اندرزهای كسبوكاری بر شخصیت تحلیلگرتری متمركز شده است كه فروید آن را وسواسی مینامد. اما توصیهها در رابطه با توسعه كار تیمی و پذیراتربودن در برابر زیردستان، با شخصیت خودشیفتگان هماهنگی ندارد. آنها با گوش دادن به دیگران نیست كه به مقصد میرسند, پس چرا وقتی در راس امور هستند باید به حرف دیگران گوش سپارند.
خودشیفتگانی كه میخواهند بر محدودیتهای شخصیتیخویش غلبه كنند، باید برای كسب آن همانقدر تلاش كنند كه برای موفقیت كسبوكاریمیكنند. یك راه، یافتن دستیاری قابلاعتماد است كه بتواند توجه رهبر خودشیفته را به الزامات عملیاتی تفكرات ظاهراً مهمش جلب كرده و او را در مسیر واقعبینی نگه دارد. روش دیگر، چشمپوشی از باورهای خود و رفتن به سراغ روانكاوی است كه قادر است ابزارهای لازم را برای غلبه بر این نقاط ضعف فراهم آورد.