در سازمانهای بزرگ، طراحی در حال حرکت به سمت هسته شرکتهاست. اما این چرخش ربطی به زیباییشناسی و توسعه محصول ندارد، بلکه مربوط به تبیین اصول طراحی (که به نام تفکر طراحی شناخته شده) در کل سازمان است. این رویکرد بیشتر واکنشی است به پیچیدگی بسیاری از محصولات، خدمات و فرایندها. افراد به کمک احتیاج دارند تا تعاملاتشان با تکنولوژی و سایر سیستمهای پیچیده، بینشی و لذتبخش باشند.
تفکر طراحی، ابزاری حیاتی برای ساده و انسانی کردن مسائل است. این اصول شامل تمرکز روی تجربههای کاربری مصرفکنندگان، بهخصوص عواطف آنها؛ خلق مدلهای فیزیکی مانند نمودارها و طرحهای اولیه برای شناخت مسائل، استفاده از نمونهها برای آزمودن راهحلها؛ داشتن تحمل شکست و تعیین محدودیتهای آگاهانه بر امکانات محصول برای سادگی استفاده از حتا پیچیدهترین تکنولوژیها، میشود.
رواج یک فرهنگ طراحیمحور نیازمند این درک است که محاسبه عددی بازده سرمایهگذاری در طراحی، امری دشوار است. همچنین باید به افراد اجازه داد خطر کنند و متوجه بود طراحی چه تواناییهایی دارد و بهدرد چه چیزهای نمیخورد. طراحی به مردم و سازمانها کمک میکند از پیچیدگیها گذر کرده و بتوانند آینده را تصور کنند، اما حلال تمام مشکلات نیست.