By Noam Wasserman
نوشته: نوام واسرمن
ترجمه: مهرناز اخوت
مدیرانی که میگویند میخواهند ناو شرکت را ترک كنند و ناخدای قایق شركتی نوپا شوند، به استدلالهای گوناگون و کاملاً مشروع برای توجیه فرانرسیدن وقت این کار تكیه میكنند، بهطور مثال، اظهار میدارند به کسب یقین، پیبردن به چگونگی انجام امور مالی، حفظ آرامش خانه در زمانی که بچهها کوچک هستند و نظایر آن، نیاز دارند. اما در حالی که آنها در حال انتظار هستند تا همه چیز مطابق خواستهشان شود، به راهورسم شرکتهای بزرگ عادت میكنند كه وقتی سرانجام دست به اقدام زدند، شاید موجب شكستشان شود.
سابقه طولانی خدمت در شركتها، مدیران را از تبدیلشدن به آنچه ادوارد لازیر «همهفنحریف» مینامد (مهارت لازم برای كسبوكارهای مخاطرهآمیز) بازمیدارد. آنها عادت كردهاند برای رسیدگی به امور نیرویانسانی، كارشناس نیرویانسانی داشته باشند، حسابداران، گزارشهای مالی را تنظیم كنند و كارشناسان كامپیوتر، زیرساخت شركت را نگهداری كنند. آنها به تفویضاختیار و دوركردن خود از «كار واقعی» عادت كردهاند، كاری لوكس كه در شركتی نوپا امكانپذیر نیست.
باری نالز، موسس ماسرجی (شركتی مخابراتی در تگزاس) میگوید، كاركنان ارشد شركتهای بزرگ به این دلیل موفق هستند كه «میتوانند یك تیم را اداره كنند.» (نالز، ماسرجی را پس از ربع قرن كار در شركت جی.تی.ای راه انداخت.) اما «در شركتی نوپا، چیزی بهعنوان مدیر وجود ندارد.» او میافزاید، «همه از جمله مدیرعامل، همكار هستند.» در حقیقت، حامیان نالز به او تعلیم دادند از استخدام افرادی «كه موفقیتشان مشروط به داشتن تیم است» خودداری كند...