گروه محصولات

عنوان مقاله: برای تعمق : سپید و سیاه در رهبری سازمان ها

گزيده مديريت 36

By Barbara Kellerman

نوشته: باربارا كلرمن

ترجمه: دكتر عبدالرضا رضايي نژاد

آیا هزینه‌كردن پول شركت تایكو در خرید یك پرده حمام شش هزار دلاری یا یك پایه سایبان چتری به شكل سگ به بهای پانزده هزار دلار، دنیس كُزلُفسكی را به رهبری بد تبدیل كرده است؟ آیا فروش مقداری از سهام شركت به بهایی هدیه‌گونه، از اعتبار آموزندگی روش و تجارب مارتا استوارت می‌كاهد؟ آیا رهبری با اخلاق مترادف است؟

 تا سال 1970، پاسخ به چنین پرسش‌هایی از سوی بسیاری از نظریه‌پردازان حوزه رهبری منفی بود. هیتلر، استالین، پل پوت و مائوتسه‌تونگ را به‌خاطر آورید كه رهبرانی برجسته بودند. آیا به‌راستی انسان‌های خوبی هم بودند؟ رهبرانی هوس‌باز، خودخواه، درنده‌خو، فاسد و شیطان‌صفت را اغلب فراوان و كارامد دیده‌ایم. ماكیاول ستایشگر اینان است و ساختار قانون‌اساسی ایالات‌متحده بر علیه ایشان. قدرت، پیوسته و همه‌جا دست در دست فساد دارد، مگر در حوزه ادبیات رهبری كسب‌و‌كار كه از چنین واقعیتی كم‌تر گفت‌و‌گو می‌شود.
 همان‌گونه كه وارن بنیس بیان داشته، در نوشته‌های تام پیترز، جِی كانگر یا جان كاتر و دیگر همكارانشان، رهبران انسان‌هایی هستند كه آفرینشگر مفهوم‌های مشترك، صدای مشخص، ظرفیت همخوانی و ایجاد یكپارچگی در سازمان هستند. طبق ادبیات امروزی كسب‌وكار؛ رهبران باید انسان‌هایی نیك‌خواه و سخاوتمند باشند.
اكنون روشن شده كه رهبری مفهومی اخلاقی نیست. همان‌گونه كه از گروه كوچك رهبرانِ خوب سرمشق می‌گیریم، این روزها باید از رهبران بد هم چیزهای فراوان آموخت. رهبران نیز همانند دیگر مردمند؛ برخوردار از امانت‌داری و نیرنگ، دلیری و بزدلی، آز و سخاوتمندی. اگر انتظار داشته باشیم همه رهبران خوب انسان‌های خوبی هم باشند، طبیعت انسانی را نشناخته‌ایم. با چنین طرز فكری، مدیران ارشد نیز به گمراهی كشیده شده و گمان خواهند كرد هیچ‌گاه ترس، آز یا نیرنگ در دلشان راه ندارد. پیدایش چنین اندیشه‌ای، مصیبت‌بار است.
انصراف از نظر