By Richard Boyatzis / Annie McKee / Daniel Goleman
نوشته: ریچارد بویا تزیس و آنی مکی و دانیل گولمن
ترجمه: دکتر محمد ابراهیم محجوب
همه ما گهگاه با این سوال خصوصی روبرو میشویم: «آیا آنطور كه میخواهم زندگی میكنم؟» حوادث یازده سپتامبر این سوال را برای میلیونها نفر در صدر و محور قرار داد. اما اغلب ما در شرایطی بسیار معمولیتر به بازنگری زندگی خود میپردازیم. اینگونه سوالات نشانه بدی نیستند. رهبران عرصه كسبوكار نیازمند آنند كه هر چند سال یكبار از این طریق، انرژی، خلاقیت، تعهد، شور و اشتیاق به كار را در خود بازسازی كنند.
در این مقاله، نویسندگان به شرح علایمی میپردازند كه هشدار میدهند «وقت بازنگری فرارسیده است.» آنگاه استراتژیهایی برای واكنش مناسب ارائه میكنند. هشدارها شكلهای گوناگونی دارند. برخی احساس میكنند زندانی محیط ساخته خود هستند، یا اینكه از كار دلزده شدهاند و درمییابند كه به شرایط فرساینده آن خو گرفتهاند تا جایی كه بهزحمت میتوانند خود را بازشناسند. برای عدهای دیگر، علایم هشداردهنده هنگامی بروز میكند كه ارزشهای مورد قبولشان به چالش كشیده میشود و یا ناگهان درمییابند كه باید به ندای حقیقی درون خود پاسخ دهند.
پس از آنكه به این نتیجه رسیدید باید زندگی خود را بازنگری كنید، استراتژیهایی وجود دارند كه به كمك آنها میتوانید ببینید كجا هستید، به كدام سو روانید و كجا میخواهید باشید. بسیاری از مردم معتقدند فاصله گرفتن از محیط (چه به عنوان فرصتی برای خویشتنكاوی جدی و چه به صورت رخصتی برای دور شدن از فضای كاری) بهترین راه برای بازگشت به اصل خویش است. استراتژیهای دیگری از قبیل كار كردن با یك مربی، مشاركت در مجامع سازندگی مدیران، تخصیص زمان معینی برای سیر درونی و ایجاد تغییرات كوچك در محیط كار بر اساس ارزشها، از جمله استراتژیهای دیگری است كه بحث شده است. اكنون دیگر كسی از مدیران انتظار ندارد، برای هر مشكلی راهحلی در آستین داشته باشند، اما این توقع هست كه آتش شور و اشتیاق را در خود زنده نگه دارند و از این طریق كاركنان را پشتیبانی كنند.