By Dave Ulrich/ Norm Smallwood
نوشته: ديو اولريخ و نورم اسمال وود
ترجمه: عاطفه پاشازاده
اگر از مردم سوال كنید كدام شركت را تحسین میكنند، بلافاصله به شركتهایی مانند جنرالالكتریك، استارباكس، نورداستروم یا مایكروسافت اشاره میكنند. اما اگر در مورد تعداد لایههای مدیریتی یا نحوه تنظیم راهبرد در این شركتها سوال كنید، خواهید دید تعداد كمی اطلاع داشته یا اصلاً به آن توجه میكنند. شیوه سازماندهی شركتها یا رویكردهای خاص مدیریتی آنها برای عموم مهم نیستند، بلكه توانایی و قابلیت آنها در مهارتهایی مثل نوآوری یا پاسخگویی به نیازهای متغیر مشتریان حایز اهمیت است. این قابلیتهای سازمانی (نامی كه ما به آنها دادهایم) در واقع مهمترین داراییهای نامشهود هستند. این داراییها مشهود نبوده، اما تفاوتهای بسیاری در ارزش بازاری بهوجود میآورند.
قابلیتهای سازمانی، مهارتهای جمعی، تواناییها و تخصص سازمان، نتیجه سرمایهگذاری روی كارمندگزینی، آموزش، نظام پرداخت، برقراری ارتباط و دیگر موارد مرتبط با نیروی انسانی هستند. آنها قابلیت تعامل میان افراد و منابع در انجام كار را نشان میدهند. این قابلیتها به هویت و شخصیت سازمان شكل میدهند. شكلگیری هویت و شخصیت سازمانی با تعریف روشهای موثر در دو مرحلــه (حین انجام كار و پایان كار) صورت میگیرد. این قابلیتها در طول زمان پایدار بوده و رقبا در مقایسه با دسترسی به بازارهای سرمایه، راهبرد تولید یا فناوری به دشواری میتوانند از آنها نسخهبرداری كنند. بهعلاوه، سنجش آنها نیز آسان نیست. بنابراین، مدیران در مقایسه با داراییهای مشهودی مانند تاسیسات و تجهیزات، توجه كمتری به آنها نشان میدهند. اما نكته آن است كه این قابلیتها باعث اطمینان سرمایهگذاران از بازگشت سرمایه در آینده میشوند. بهعنوان مثال، تفاوت در داراییهای نامشهود نشان میدهد كه چرا ارزش بازاری شركت هواپیمایی جتبلو JetBlue دو برابر بیشتر از دلتا است، در حالی كه جتبلو درآمد و سود كمتری دارد.