By Aditya Joshi/ Eduardo Gimenez
نوشته: آديتيا جاشي و ادواردو خيمهنز
فاصله ميان آرزوهاي بازاريابان و آنچه سازمانهایشان ميتوانند بهانجام برسانند، فشار مضاعفي را براي بازسازي شیوه عمل بازاريابی وارد ميسازد. در سالهاي اخير، بعضي از شركتهاي پیشتاز، رويكردی نوآورانه را در پيش گرفتهاند كه بر شكاف ميان بازاريابي و ديگر واحدهاي تخصصی سازمان (مانند تیم مدیریت ارشد شركت، فناوري اطلاعات، فروش، تامين مالي و غيره) تمركز دارد. در همين شكافهاست كه ارتباطها اغلب ميشكنند و فرایندها متوقف ميشوند.
در کل، سه دسته از تصميمهای مربوط به بازاريابي برای پیوندهای سازمانی دردسر ایجاد میکنند: راهبرد و برنامه ريزي، اجرا و عمليات و زيرساخت. وقتي بازاريابي در اتخاذ تصميمهاي كليدي با ديگر واحدها همكاري نزديك داشته باشد، ميتواند بسيار سريعتر و اثربخشتر كارها را بهانجام برساند. ولي مفروضات واگرا و نبود سازگاري و تعهد مشترك ميان واحدها ميتواند مانع ايجاد كند. وقتي نگارندگان از افراد مشغول در زمينه بازاريابي و ديگر حوزههاي مرتبط پرسيدند چه نقشي را در تصميمگيري ايفا ميكنند، پاسخها بسيار متفاوت بود. در یک مثال كلاسيك، هم بازاريابان و هم طراحان محصول بخش اروپايي یک سازنده خودرو معتقد بودند حرف آخر را درباره ويژگيهاي مدل جديد خودرو خودشان ميزنند.
نگارندگان، ابزاري را براي بازسازي فرایند تصميم در مرزهای ميان واحدها ارائه و تشريح ميكنند چگونه تارگت، نوردستروم و ديگر شركتهاي بزرگ تصميمهاي مهم خود را در شكافها شناسايي كردند و اثر سازمانهاي بازاريابي خود را افزودند.