By Jack Covert/ Todd Sattersten
نوشته: جک کووِرت و تاد ساترستن
ترجمه: آزاده فارسی نژاد
همانند هرکول و جک ولش، همه ما در کار و زندگی در کشاکش با پنج چالش تکرارشونده هستیم: سرگردانیم، بدون اینکه بدانیم به کجا میرویم. اطلاعات و شرایط ما را گیج میکنند. ترس، ما را از عمل بازمیدارد. تغییر، زمینگیرمان میکند و برخلاف خواسته خود، بیشتر حرف میزنیم و کمتر گوش میکنیم.
بررسی ادبیات سی سال گذشته کسبوکار نشان میدهد این چالشها بهدفعات پدیدار میشوند و بهترین کتابها، درسهایی ساده ولی عمیق برای غلبه بر آنان ارائه میكنند: هدفی روشن بیابید. هشیار باشید كه تجارب گذشته و اطلاعات زیاد میتوانند مانع تصمیمات خردمندانه شوند. همیشه متمایل به اقدام باشید. از تغییر استقبال کنید. به دنبال بازخورد باشید.
بهطور مثال، در دهه 1980، توماس پیترز و رابرت واترمن در کتاب «در جستوجوی تعالی» نشان دادند چگونه سازمانهای برتر با جایگزینكردن گفتمانهای مكرر و مدلسازی بیوقفه به جای گزارشها، کمیتهها و پروتکلها، سوگیری به سمت عملكردن را کمکم جا انداختند. در دهه 1990، رابرت کاپلان و دیوید نورتون در کتاب «كارت امتیاز متوازن» نشان دادند چگونه استفاده دقیق از دادهها میتواند پشتیبان برداشت صحیح باشد. در سال 1999، توماس فریدمن در کتاب «لكسوس و درخت زیتون» توضیح داد که چگونه تغییر (در شكل جهانیشدن) میتواند رهایی (به جای زمینگیری) بههمراه آورد...