By Samuel Bowles
نوشته: ساموئل بولز
ترجمه: آزاده فارسی نژاد
سازمانها و جوامع با تکیه بر جریمهها و پاداشها منافع افراد را در خدمت نفع عامه قرار میدهند. ترس از جریمه، رانندگان را از تخلف بازمیدارد و قول پاداش باعث کارایی بالاتر افراد میشود. ولی مشوقها میتوانند اثر معکوس داشته باشند و رفتاری را که میخواهند تشویق کنند، تضعیف کنند.
یک نسل پیش، ریچارد تیتموس ادعا کرد پرداخت پول به افراد بابت اهدای خون، میزان اهدای خون را کاهش میدهد. به علت نداشتن شواهد عملی، اقتصاددانان به این نظریه مشکوک بودند. ولی پس از آن، دادهها و مدلهای جدید باعث تغییر گسترده در تفکر اقتصاددانان در رابطه با مشوقها شد. از جمله نشان داد شركتها باید به نظریه تیتموس توجه کنند.
اقتصاددانان تجربی دریافتهاند پرداخت وجه به زنان در قبال اهدای خون، تعداد اهداكنندگان را نصف میكند و به آنها امكان میدهد با پرداخت آن به خیریهها تعداد اهداكنندگان را دوبرابر سازند. مثال دیگری را در نظر آورید: وقتی شش مهدكودك در حیفا شروع به جریمه والدینی كردند که در تحویل کودکان خود تاخیر داشتند، تعداد تاخیركنندگان دوبرابر شد. بهنظر میرسد جریمه باعث کاهش اجبار اخلاقی آنها شده و آن را به دلیل پرداخت پول مجاز ببینند.
دهها آزمایش اخیر نشان دادهاند بیتوجهی به آنچه آدام اسمیت «احساسات اخلاقی» مینامد، دادن مشوقهای اقتصادی به علایق درونی میتواند اثر سوء داشته باشد. روانشناسی نتوانسته اقتصاددانهای مدرسهای را قانع کند، ولی این موضوع برای دستاندركاران کسبوکار تعجبآور نیست: وقتی شغلی اختیار میكنیم یا خودرویی میخریم در واقع تنها برای بهدستآوردن آنها تلاش نمیکنیم، بلكه برای خاصبودن نیز تلاش میکنیم. افراد آرزو دارند مورد احترام دیگران باشند. آنها نمیخواهند انسانهایی سستعنصر جلوه كنند...