By Robert E. Kaplan
نوشته: رابرت کاپلان
ترجمه: ابوالقاسم ابراهیمی
هر رهبری، از مدیرعامل گرفته تا سرپرست خط تولید، كاستیهایی دارد. به همین دلیل منطقی است كه كانون برنامههای آموزش و توسعه مهارتهای مدیریتی اغلب بر رفع این كاستیها متمركز شده است. این نقطه ضعف میتواند سخن گفتن در جمع، مدیریت زمان و یا مهارتهای انسانی باشد. اما گاهی این نقاط قوت یك رهبر است كه مشكلساز میشود.
یكی از مدیران رسانهها را كه بسیار باهوش و مورد احترام است و من و همكارانم با وی مصاحبه كردیم، در نظر گیرید. هر چند همه همكاران و كاركنانش به شیوههای مختلف هوش و فراست او را مورد تحسین و تمجید قرار میدادند، اما او همچنان به این باور خود اصرار میورزید كه فردی استثنایی نیست. او به ما گفت: «من خودم را فردی نمیدانم كه هوش غیرعادی و خارقالعادهای دارد. من واقعاً در بیشتر مواقع در مورد چیزها و مسائل گوناگونی درك نسبتاً خوبی دارم، اما این هوش نیست.» مشكلی كه از این برداشت نادرست به وجود آمده بود، آن بود كه این فرد به شكل غیرقابلتحملی باعث ناراحتكردن دیگران میشد. مثلاً وقتی كه یكی از كاركنان در موقعیتی پیچیده و دشوار تقاضا میكرد تا نكتهای را برایش تكرار كند، او را مورد مواخذه و سرزنش قرار میداد و وی را متهم میكرد كه مطالب را پیگیری نمیكند و تاكید مینمود كه اگر من مطالب را درست فهمیدهام، تو هم باید آن را درست فهمیده باشی. این رفتار مخرب او موجب ارعاب كاركنان میشد و او را از همكاری و مشاركت كامل آنها محروم میساخت.