By Peter Navarro
نوشته: پيتر ناوارو
ترجمه: عاطفه پاشازاده
زمانی كه در بهار سال 2000، نَزدك Nasdag به ورطة یكی از بدترین هجومهای سرمایهگذاران به فروش سهام خود افتاد، بسیاری از مدیران متوجه این علامت نشدند. نرخ پایین بیكاری و تولید ناخالص ملی بالا كه چشمان آنها را خیره كرده بود، شركتها را گرفتار موجودی زیاد و برنامههای گسترش در زمانی ساخت كه كمربندها را باید محكم میكردند. برخلاف آنها، بازار، اقتصاد انقباضی را پیشبینی میكرد. كافی بود فقط به این هشدارها توجه میكردند.
مدیری كه نتواند بازار را پیشبینی كند سرنخهای مهمی را از دست میدهد. سرنخهای كه میتوانند تصمیمگیری در زمینههای مختلف از مدیریت تولید و داراییها تا نحوه انجام هزینههای سرمایهای و بازاریابی را هدایت كنند. البته، اغلب مدیران میدانند كه بازار شاخص اصلی عملكرد كلی اقتصاد است. اما علاوه بر آن، رهنمودهای ظریفی نیز ارائه میدهد.
به ارتباط میان چرخه كل بازار سهام و الگوهای ویژه در چرخة بخشهای منفرد اقتصادی توجه كنید. مثلاً در بالای چرخه كل بازار سهام، كه چرخه كسبوكاری در آخرین مرحله توسعه قرار دارد، اكثر مدیران حرفهای اوراق بهادار در والاستریت به هنگام پیشبینی وقوع دوران نزول سهام، برای دفاع از خود، سرمایه را به سوی بخش مراقبتهای بهداشتی و بخشهای مصرفی نظیر شركتهای دارویی، لوازم آرایشی و شركتهای غذایی تزریق میكنند كه در برابر ركود مقاوم هستند. آگاهی از زمان به اوج رسیدن عملكرد كسبوكار در چرخه بازار میتواند اطلاعات لازم برای اتخاذ تصمیمات راهبردی و تاكتیكی را فراهم آورد.