By J. Stuart Bunderson/ Kathleen M. Sutcliffe
نوشته: استوارت باندرسون و کاتلین استات کلیف
ترجمه: عاطفه پاشازاده
توجه شركتهای امریكایی به اخلاقیات این روزها قابل ستایش است، ولی این توجه بیشتر به حرف منحصر میشود و كمتر به ابزارها و راهكارهای عملی پرداخته شده است. در بهار گذشته كه انجمن میزگرد كسبوكار، مدیران و رهبران را تشویق میكرد «شركت را به نحوی اخلاقی اداره كنند» دربارة عملی كردن آن راهنمایی اندكی ارائه شد. شالودة این مسئله كشاكشی است كه مدیر میان مسئولیتش در قبال ارزش رساندن به سهامداران و مسئولیتش برای داشتن رفتار اخلاقی دچار آن میشود. گاهی این دو هدف طبیعتاً در راستای یكدیگر قرار میگیرند، مانند وقتی كه شركتی مثل مِرك Merck به كشورهای فقیر دارو با قیمتی معادل كسری از قیمت خردهفروشی عرضه میكند و بدینطریق از خود حسننیت نشان میدهد و وفاداری مشتریان را كسب میكند. ولی معمولاً این دو هدف، حداقل در كوتاهمدت، با هم در تضاد هستند. وقتی چنین تضادی وجود داشته باشد، كدام راه درست است؟