By Daisy Wademan Dowling
ترجمه: امیر احسانی
در اوایل خدمت، در شركت گپ بهعنوان خردهفروش جین زنانه مشغول بودم. من با طراحان برای انتخاب سبکها و مدهای لباس برای فروشگاهها، با برنامهریزان برای تعیین میزان موجودی کالا و با تیم تامینکننده برای مدیریت تولید همکاری میکردم. بعد از یک سال اشتغال، مد بسیار عالی به ذهنم رسید: یک جین پاچه گشاد با سبک شستوشوی جدید. حسی درونی و نتایج پژوهشها به من میگفتند این محصول میتواند بسیار موفق باشد. بنابراین وقتی مدیرعامل شرکت (میکی درکسلر که اکنون مدیریت شرکت جی کرو را بهعهده دارد) یک روز از اتاق کنفرانس با من تماس گرفت و از من خواست در جلسه حضور یابم و طرح خود را برای او و رییس بازاریابی ارائه کنم. آماده بودم و احساس غرور داشتم.
مدیر بازاریابی نمونهها را تایید کرد و بلافاصله در مورد یک رویکرد جدید تبلیغاتی سخن گفت. اما میکی خیلی مطمئن نبود. او این سوال را مطرح کرد که چرا نباید از همان روش شستوشویی استفاده کنیم که برای لباسهای جین تنگ و قدیمی استفاده میکردیم؟
در آن زمان بهعنوان یک خردهفروش جوان به حرف خود کاملاً اطمینان داشتم. میدانستم چه اتفاقی دارد روی میدهد. همچنین میدانستم چه چیزی درست است و چه چیزی باید در فروشگاه باشد یا نباشد. به جای آنکه نظرات دیگران را قبول کنم، بهطور مداوم از عقاید و برنامه خود دفاع میکردم و با ارائه دلایل مختلف تلاش میکردم اثبات کنم مدل و نحوه شستوشو بههم وابسته هستند. میکی همچنان به سوالات خود ادامه میداد و لحن گفتار وی بهطور مداوم بلندتر و شدیدتر میشد. در نهایت، ساکت شدم و به دفتر محل کار خود برگشتم. افسرده شده بودم و با خود میاندیشیدم شاید شغل خود را از دست داده باشم، چون گفتوگویی تند را با یکی از برجستهترین مدیران خردهفروش کشور انجام داده بودم. اما چند دقیقه بعد از آن گفتوگو او تماس گرفت و با عصبانیت گفت: «مورین، میخواهم یک توصیه بسیار مهم به تو کنم. تو یک خردهفروش فوقالعاده هستی، اما باید یاد بگیری شنونده خوبی هم باشی.»