By John C. Camillus
نوشته: جان کامیلوس
ترجمه: دکتر اسماعیل مردانی گیوی
در دنیای پیچیده امروز، شركتها اغلب خود را با مسائل حیرتآور استراتژی رودررو میبینند. این مسائل فقط سخت و مزمن نیستند، بلكه «بدقلق» هم هستند. این نامی است كه برنامهریزان شهری روی مسائلی گذاشتهاند كه بهطور قطعی حلشدنی نیستند. فقر و تروریسم از مثالهای كلاسیك این نوع مسائل هستند. مسئله بدقلق، علتهای بیشمار دارد، بهطور مستمر تغییر ماهیت میدهد و هیچ پاسخ درستی هم ندارد. اما با رویكردی درست، قابلمهار است.
در این مقاله، كامیلوس، استاد مدرسه عالی بازرگانی كاتز، توضیح میدهد كه چگونه مدیران میتوانند متوجه شوند با مسئلهای بدقلق طرف هستند. در طی مطالعات پانزدهساله در 22 شركت، او پنج سنجه كلیدی را شناسایی كرده است. اگر مسئلهای ذینفعان متعددی با ترجیحات متضاد داشته باشد، اگر ریشههای مسئله بغرنج و پیچیده باشند و اگر مسئله با هر تلاش برای حل آن، تغییر كند، اگر مسئلهای باشد كه پیشتر هرگز با آن مواجه نشدهاید و اگر هیچ راهی برای ارزیابی راهحل آن وجود نداشته باشد، به احتمال زیاد مسئلهای بدقلق است. بنابه گفته نویسنده، نیاز به رشد سریع برای شركت والمارت به احتمال زیاد چنین مسئلهای است.
فرایندهای خطی سنتی (شناسایی مسئله، جمعآوری دادهها، مطالعه تمام گزینهها و انتخاب یك استراتژی) در مسائل بدقلق كارگر نمیافتند. در عوض، لازمه حل این مسائل، توجه به فرایندهای اجتماعی، مشارکت ذینفعان، كشف مسائل مرتبط، ارزیابی دوباره از تعریف آنها و توجه دوباره به پیشفرضهای ذینفعان است. هویت قوی شركت در این زمینه، از اهمیت اساسی برخوردار است: این هویت همانند راداری است كه كمك میكند شركت، دریایی از گزینهها را ردیابی كند. از آن جا كه نمیتوان گفت كه كدام گزینهها مناسب هستند، مدیران باید از تجزیهوتحلیل آنها دست بردارند و به آزمودن آنها بپردازند. سرانجام، آنها در حرکت گامبهگام خود به پیشرفتهایی نایل میشوند. تصور آیندههای محتمل و تعیین حرکتهایی كه شرکت امیدوار باشد یكی از آنها همانی باشد که میخواهد، به كشف راهکارهای نویدبخش منتهی خواهد شد. این همان روشی است كه موجب موفقیت صنایع یكصدساله پی.پی.جی در رویارویی با مسائل بدقلق استراتژی شد.