By Justin Fox
نوشته: جاستین فاکس
ترجمه: مینا هامون
وقتی تصمیم میگیریم، اشتباه هم میکنیم.
البته همه ما با تجربه شخصی خود این موضوع را میدانیم. اما در صورتی که چنین نکردیم، جریان بهظاهر بیپایانی از شواهد تجربی در سالهای اخیر، گرایش انسان به اشتباه را مستند کرده است. این رشته از پژوهش شاید با زیرشاخه تازه آن، یعنی اقتصاد رفتاری، بهتر شناخته شده است. دستاندرکاران این رشته نقش بزرگی در کسبوکار، دولت و بازارهای مالی ایفا کردهاند.
اما این تنها شیوه مفید برای اندیشیدن در مورد تصمیمگیری نیست. در عرصه مباحث دانشگاهی دو مکتب فکری متمایز وجود دارد. یکی از آنها نامی رسمی دارد: تحلیل تصمیم. دیگری شاید به بهترین شکل توضیح میدهد ما انسانها آنطور که بهنظر میرسد گنگ نیستیم.
هر یک از این مکاتب مکاشفههایی حیاتی بهارمغان میآورند. مدیران نیاز دارند بفهمند چه وقت بهطور رسمی تصمیم بگیرند و چه وقت به مکاشفه خود تکیه کنند و کجا این رویکردها را ترکیب کنند.
این مقاله بهاختصار تعریف میکند این سه مکتب از کجا برخاستهاند و چگونه باهم تعامل کردهاند. مقاله با انفجار علایق و گرایشها به این حوزه در طول و پس از جنگ جهانی دوم تا به امروز که شرکتهایی مانند شِورون صدها تحلیلگر تصمیم در مجموعه کارکنان خود دارند، شروع میشود. هدف مقاله آن است که از خوانندگان، مصرفکنندگان آگاهتری برای توصیههای تصمیمگیری بسازد که بهنوبهخود باید از آنها تصمیمگیرندگان بهتری درست کند.