By Michael Goold / Andrew Campbell
نوشته: مایکل گولد و اندرو کمپل
ترجمه: پرستو معین الدینی
برای غالب شركتها، ساختار سازمانی نه علم یا هنر، بلكه ملغمهای متضاد است. ساختارهای سازمانی، غیرمنظم و بیقاعده تكامل مییابند و شكلگیری آنها بیشتر از آن كه متاثر از سیاستهای سازمانی باشد، ناشی از سیاسیكاری است.
هر چند اغلب مدیران میتوانند حس كنند كه چه موقع ساختار سازمانی خوب كار نمیكند، اما تعدادی اندك از آنها اقدامات معنیدار انجام میدهند. این امر تا اندازهای ناشی از نداشتن چهارچوبی برای راهنمایی و هدایت است. نگارندگان مقاله چنین چهارچوبی را ارائه میكنند. آنها 9 آزمون معرفی میكنند كه هم برای ارزیابی یك طرح سازمانی موجود و هم برای ایجاد طرحی جدید كاربرد دارد.
چهار آزمون «تناسب» برای ایجاد تصویر اولیه است: آزمون «مزیت بازار» بررسی میكند كه آیا طرح سازمان توجه مدیریت را نسبت به منابع مزایای رقابتی شركت جلب میكند. آزمون «مزیت شركت مادر» تعیینكننده آن است كه آیا طرح سازمان به فعالیتهای سطح شركتی كه ارزش واقعی برای مجموعه بهبار میآورند، توجه كافی دارد؟ آزمون «كاركنان» نشان میدهد آیا ساختار منعكسكننده نقاط قوت كاركنان است و آزمون «امكانپذیری» به محدودیتهایی میپردازد كه ممكن است پیادهسازی طرح سازمانی را به تعویق اندازند.
پنج آزمون «طراحی خوب» به شركت كمك میكنند تا طرح سازمانی آتی خود را اصلاح كند. آزمون« فرهنگهای تخصصی» به دنبال حصول اطمینان از مجزاسازی مناسب واحدهای نیازمند توجه خاص از فرهنگ متداول شركت است. آزمون «ارتباط دشوار» تعیین میكند كه آیا طرح سازمان پاسخگوی مشكلات بالقوه ارتباط واحد با واحد است. آزمون «سلسلهمراتب حذفپذیری» بررسی میكند كه آیا تعداد سطوح اصلی ساختار، زیاده از حد نیست؟ آزمون «قابلیت پاسخگویی» مشخص میكند كه كنترلهای مناسب در هر واحد برقرار است و آزمون «انعطافپذیری» بررسی میكند كه آیا ساختار قدرت تطبیق با تغییر را برای شركت فراهم میآورد.
وقتی كه ساختار تغییر كرد، این آزمونها باید تكرار شوند، زیرا تصمیمات سازمانی بسیار پیچیدهاند و تلنگر زدن به یك بخش از طرح سازمان ممكن است نتایجی پیشبینینشده در جایی دیگر به بار آورد.