By Sarah Green
نوشته: سارا گرین
ترجمه: دکتر مریم شریفیان ثانی
خرید کاغذ کادو: به تعداد زیاد.
رزرو رستوران برای روز اول سال نو: کافه پاریس؟ (خیلی هزینه برمیدارد؟)
جان اوکانل مکثی کرد. در حالی که قلم را روی دفترچه یادداشت نرمافزار دریسکول خود در دست میچرخاند، به برفی نگاه کرد که بیرون پنجره در هوا پیچوتاب میخورد. در این موقع، مصمم، قلم را روی کاغذ دواند و نوشت: تمبر بیشتر.
زنگ تلفن بهصدا درآمد. گوشی را برداشت. فکرش هنوز درگیر فهرست کارهایی بود که باید انجام میداد. چه چیزی را از قلم انداختهام؟ صدایی از پشت تلفن گفت، «دیوید اوکانر هستم.» حرفهایی که به دنبال این مکالمه تلفنی ردوبدل شد، فکر تعطیلات را بهکل از ذهنش پراند.
بیست دقیقه بعد مكالمه را تمام كرد.
مشتری که تعطیلات کریسمس را دزديد
کریستن هامراسمیت در حالی که تکه بزرگی از ساندویچ بوقلمون خود را ميجويد، دستهایش را پشت سرش گره کرد و از رفع خستگی شانههایش احساس خوبی به او دست داد. سال طولانی را پشت سر گذاشته بود و بخش عمدهای از آن را پشت میز کارش سپری کرده بود. او معتقد بود شرکت دریسکول کار بااهمیتی انجام میدهد: نوشتن نرمافزاری معتبر، هرچند گران قیمت، برای کسبوکارهایی که سیستمهای آنها تحمل از کارافتادن را نداشتند. اما این کار میتوانست پراسترس باشد. بعضی وقتها کابوسهایی میدید که در آن ویروسی وارد سیستم دریسکول مسئول بازكردن چرخهاي هواپیما به هنگام فرود شده بود.