كنفسيوس ميگويد: "من به كسي كه آرزويي براي آموختن ندارد تعليم نخواهم داد.همچنين هيچ مطلبي را براي كسي كه خود در جستجوي درك آن نيستتوضيح نخواهم داد."
دكتر خدايار ابيلي در پيشگفتار كتاب گرانقدر“آموزش تفكر انتقادي” اثر انديشمند بزرگ چت مايرز مينويسد:
"هدف عمده آموزش بايد وادار كردن فراگيران به تفكر باشد.اولين مسئوليت يك مدرس اين است كه فراگيران را از مرحله به ياد سپاري و حفظيات به مرحله تفكر و حل مسئله سوق دهد.بايد با كنار گذاشتن و فراموش كردن روشها و قوانين دست و پا گير قديمي در محيطهاي آموزشي،فراگيران را وادار كرد تا براي يادگيري توام با تفكر وقت بيشتري صرف كنند.در اين راه لازم است روحيه انتقاد پذيري و يادگيري مستمر در مدرسين و فراگيران ايجاد شود و روشهاي تدريس پوسيده كنار گذاشته شده و سيستم عريض و طويل امتحانات و ارزشيابي عوض شده و اصلاح شود،به گونهايي كه صرفا به محفوظات فراگيران نمره داده نشده بلكه تغيير رفتار مطلوب مد نظر قرار گيرد و آزمونهاي فاينال و نهايي و تجمعي پايان دورهها كنسل شده و جاي خود را به ارزشيابي مستمر و تكويني حين دوره بدهد."
بعضي از مربيان و متخصصان تعليم و تربيت مدتها پيش مسير مطلوب اين تحول را پيشبيني كردهاند.در سال ۱۹۲۹ آلفرد نورث وايتهد معتقد بود كه"يادگيري شاگردان بيفايده است مگر اينكه كتابهاي خود را گم كنند،جزوات خود را بسوزانند و جزئيات از بر شده را براي امتحان فراموش كنند."
جان ديويي در كتاب “چگونه فكر ميكنيم” ماهيت و ذات تفكر انتقادي را "قضاوت معلق"يا "ترديد سالم"تعريف ميكند.او تفكر منطقي را شامل بررسي فعال،پايدار و دقيق هر عقيده يا دانشي ميداند. مدرسين بايد بكوشند كلاسي ايجاد كنند كه در آن حس كنجكاوي طبيعي فراگيران بار ديگر شكوفا شود.
[1]بابك اسمعيلي دارای مدرک كارشناسي ارشد تعليم و تربيت است و در حال حاضر عضو هيات علمي دانشگاه هستند.